ترنمترنم، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

ترنم بهارم

از تهران برگشتيم

      ما از خريد برگشتيم .  شنيديد كه مي‌گن " به هواي بچه ، ننه مي‌خوره كلوچه " قضيه ما هم شده بود دقيقا مصداق همين ضرب المثل. رفتيم كه براي ترنم خريد كنيم ولي بيشتر خودم خريد كردم تا ترنم. رفتيم كه مثلا از حراجي‌هاي فصلي خريد كنيم. از اونجايي كه هنوز هوا خيلي گرم نشده و امسال سرما زياد بود انگار اكثر مغازه‌ها هنوز به اميد سرماي بيشتر بودن و قصد نداشتن كه اجناسشون رو حراج كنن.  خيلي كم به حراجي‌ها رسيديم. امسال برعكس سالهاي قبل ديرتر شروع شده بود. قصد داشتم براي ترنم بوت و پالتو بخرم اما متاسفانه به قيمتهاي نجومي كه نگاه مي‌كردم سرم گيج مي‌رفت. برعكس قب...
28 بهمن 1392

بازم برف و تعطيلي و آدم برفي

      اين هفته هم روزهاي شهرمون برفي بود ، و البته خيلي خيلي سرد.  ترنم از روز سه شنبه تعطيل بود. دو روزي از اين تعطيلات خونه مامان جون و در كنار رها و دايي‌ها حسابي بهش خوش گذشت. اين عكسها هم نتيجه اين چند رو تعطيلي و برف‌بازي ترنم و آدم برفي درست كردن تو حياط خونه مامان جون....             ترنم نوشت : بعد از چند روزي كه از ديدن محمد جواد گذشته يه روز ترنم بهم گفت :  مامان تو  منو مي‌بري ني‌ني‌هاي مردم رو ببينم اونوقت نمي‌گي من دلم آب مي‌شه؟؟؟؟ منم تو اون حالت كلا داشتم سوت مي‌زدم. ...
25 بهمن 1392

بازم تعطيلي اما اين بار......

سلام دوستاي گلم. بازم بچه‌ها تو اين شهر از روز يكشنبه تعطيل شدن اما اين بار نه به خاطر سرما بلكه به خاطر آلودگي هوا....  خدا به دادمون برسه از اين همه آلودگي.  اينقدر هوا آلوده است كه وقتي بيرون مي‌ري نفس كم مياري.  يه هاله از آلودگي روي سطح شهر رو گرفته   ، ته گلوت يه مزه گس رو حس مي‌كني ، فكر مي‌كني كه توي گلوت داره مي‌سوزه.  آخه اين بچه‌ها چه گناهي دارن كه بايد تو اين هوا نفس بكشن ؟؟؟؟؟؟  از امروز عصر داريم مي‌ريم تهران. تا 4 روز ديگه . اگر بتونم مي‌خوام لباسهاي عيد ترنم رو براش بخرم.     ...
21 بهمن 1392

منطق ترنمي

      ششم بهمن ، خدا به دختر خاله‌ام يه پسر ناز و كوچولو داده به اسم محمد جواد.  يه پسر دوست داشتني ، اما فاطمه ( خواهر محمد جواد ) كه يكسالي از ترنم كوچيكتره الان كه براش رقيب پيدا شده تو خونه ،‌ حسابي شاكيه و تو خونه راه مي‌ره و مي‌گه من كه ني ني پسر نمي‌خواستم ، مامان ببر پسش بده . گاهي هم مي‌گه چقدر اين بچه زشته  ، خدا كنه كه بميره.  اون روزي كه براي ديدن محمدجواد رفته بوديم ، ترنم كه شاهد اين واكنشهاي فاطمه بود يواشكي به من گفت  : " مي‌خوام به فاطمه بگم داداشت گناه داره ، چرا اين حرفها رو بهش مي‌زني.  اگه داداشت بزرگتر از تو بود و تو ك...
13 بهمن 1392

جشنواره غذاي سالم

      روز دوشنبه گذشته اعلام كرده بودن كه جشنواره غذاي سالم برگزار مي‌شه.   منم كلي فكر كردم و كلي اين طرف و اونطرف كردم تا ببينم چه غذاهايي سالمه تا براي ترنم بزارم. معلمشون عنوان كرده بود كه بايد فقط به اندازه خود بچه‌ها غذا براشون بزاريم و ما هم بعد از كلي فسفر سوزوندن توي يه جا غذايي براي ترنم عدس پلو ، قورمه سبزي ، نون پنير گردو و ميگو گذاشتيم و با يك شيشه كوچولو دوغ داديم برد.  و تو فكر و خيال خودمون كلي زحمت كشيده بوديم. اما ترنم كه از مدرسه اومد كلي خط بطلان كشيد به اين فكر و خيالهاي كذايي ما .  كلي غر زد كه دوستام ماماناشون براشون غذاها رو آوردن.  يكي از دوستام سالاد الويه ب...
7 بهمن 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ترنم بهارم می باشد